ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

تفاوت فرهنگی

حالا که فرهنگ چیز مهمیه و ما هم که پدر فرهنگی و فرهیخته ای محسوب می شویم؛ بدنیست چند کلمه ای هم از یک تفاوت فرهنگی میان ایرانیان و رومیان سخن به میان بیاوریم و البته به نقل از عمو پیمان که البته ۱۵ سالی بیشتر از ما در این مساله غور کرده است. جمله آنکه ایرانیان وقتی می خواهند از یک تا n یعنی هر عددی بشمرند و در این راه اگر از انگشتان دستشان هم قصد داشته باشند که کمک بگیرند؛ لاجرم اول انگشت کوچک را می گیرند و می گویند یک، سپس انگشت دوم را گرفته می گویند دو و الی آخر ( که شما بهتر می دانید) و لاکن اگر مردمان دیار روم بخواهند همین کار را بکنند، نخست انگشت شست را گرفته می گویند uno (یک) سپس انگشت اشاره را گرفته می گویند due (دو) و الی آخر ح...
26 بهمن 1390

قلب و می می

مامانی و ارنواز با هم اختلاف کرده اند. ارنواز مجموعه ای از کارهای بد را پشت هم انجام داده و در نتیجه پیشی تنبیهش کرده و... حالا جزییات که مهم نیست. فعلا بابایی نشسته و داره ارنواز را هدایت می کنه و او هم لابد داره پی به اشتباهات زندگیش می برد. بابایی: ارنواز تو اگر متوجه شدی که اشتباه کرده ای باید صادقانه و از صمیم قلبت از مامانی عذرخواهی کنی. از قلبت یعنی از اینجا ارنواز (عصبانی): این که قلبم نیست بابایی: پس چیه؟ ارنواز: می می ام هست!!!
26 بهمن 1390

هدیه بابانوئل

البته پاپا نوئل فقط شب های کریسمس (یا شاید هم سال نو) هدیه میاره. اما واسه دختر ما که : ۱- تازه وارده ۲- به هدیه سال نوش نرسیده بود ۳- شب هم حاضر نبود که بخوابه و مهمتر از آن حاضر نبود بالش را دربیاره استثنا قایل شد و قرار گذاشت که صبح کش بیاره تا بالش را درست کنیم. مساله این بود که بابانوئل صبح یادش نمی اومد که چه قولی داده تا بره و اون را جور کنه! شما بابانوئل را که شناختید؟
24 بهمن 1390

دختر غربی

متاسفانه دختر ما نرسیده غربی شده: ۱- اسم بچه هاش از زری و.. تبدیل شده به کاترینا و کلیسا!!! ۲- ماکارونی را می خواد مثل عمو پیمانش بخوره؛ یعنی بپیچه دور چنگال (کاری که هنوز باباش هم بلد نیست انجام بده)
24 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری ۱۴

خام فریتز یک پیرزن مهربان و البته به نظر من کمی اخمو بود. خانم فریتز مسوول بخش دانشجویی سفارت هست و البته پای ویزای دانشجوها را هم خودش امضا می کرد. خانوم فریتز البته از جریان ما کاملا خبردار بود و یکی دو بار هم خودش مستقیم با دی مارتینو صحبت کرده بود. انجام امور توسط خانم فریتز شبیه یک معجزه بود. فقط باید تا فردا صبح صبر می کردیم.
24 بهمن 1390

زبان

باکمال تاسف اعلام میدارد که هر وقت درسرزمین ایتالیا با ارنواز به زبان مادری مردمان آن سرزمین (ایتالیایی) صحبت می کند، ارنواز (که لابد فکر می کند دارد مسخره می شود) زبانش را درآورده و با کمال شرمساری زبان درازی می کند! ارنواز البته خلقیات بد دیگری را هم به دست آورده و از آنجمله آنکه راه می رود و از مردم با القابی همچون کچل و... یاد می کند که با توجه به آنکه این کلمات را به زبان سلیس فارسی بیا می کند هنوز در میان مخاطب شوندگان واکنش حادی را برنینگیخته است
24 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری ۱۳

مامانی نگران دوباره زنگ زد و البه اینبار خانم میرمطلبی به هوای تماس منیژه (یا هر اسم دیگری) گوشی را برداشت. شنیده درست بود؛ دی مارتینو همان روز صبح از همکاران خداحافظی کرده بود. مامان پرسید که حالا باید چه کارکنیم و خانم میرمطلبی گفت که فردا صبح به سفارت برویم چون قرار است جای دی مارتینو و تا استقرار کنسول جدید خانم فریتز کارها را انجام دهد.
24 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری ۱۲

مامانی بعد از شنیدن خبر خروج قریب الوقوع دی مارتینو شروع به زنگ زدن به خنم میرمطلبی کرد اما خانم میرمطلبی جوابی نمی داد. بعد از دو سه روز مامانی ناامید شد،،، تا اینکه یک روز یک خانمی به مامان زنگ زد و گفت منیژه جون!!!! (یا هر اسم دیگه ای غیر از فرحناز جون، چه فرقی می کنه!) مامانی گفت اشتباهه و گوشی را قطع کرد اما بعد به شماره نگاه کرد و دید که بله شماره خانم میرمطلبی است.
24 بهمن 1390